آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

لحظه های بی تکرار از کودکانه های آرشیدا

آرشیدا و جشنواره نی نی وبلاگ

آرشیدا کوچولوی ما هم توی جشنواره تولد چهار سالگی نی نی وبلاگ شرکت کرد. تم آرشیداجونم نقاش باشی بود که چقدر سخت رضایت داد و با مامی همکاری کرد. دقیقا یک روز کامل وقت گذاشتم تا فضارو آماده کنم و از آرشیدای نقاش باشی عکس بگیرم. البته عکس های قشنگی گرفتم که چند تاشو واسه یادگاری هم شده می زارم.                                          و اینهم عکسی که در نهایت از بین 20 تا عکس انتخاب شد و ارسال شد. لطفا به دختر هنرمندم...
27 آذر 1393

یه صحنه ی خوشمزه

فکر نمی کنم بچه ای نباشه که این لحظه هارو مزمزه نکرده باشه، چه لحظه ی شیرینی....                    و حالا می فهمم شیرینتر برای مادر....                                                                     ...
24 آذر 1393

محبتی به پاکی کودکی

آرشیدای 14 ماهه تازگی ها خیلی بیشتر از سابق دوست داره با عروسکاش بازی کنه. خیلی وقتها عروسک موحنایی قدیمی مامانشو همراه خودش توی خونه می چرخونه با اینکه کلی عروسک خوشگلتر و جدیدتر داره. گاهی وقتها رو زمین می خوابونه و وقتی عروسک چشماشو بست خم می شه و آروم می بوستش. اینها همه نشانه ی مهربونی دختر کوچولوی منه؟؟؟؟ وقتی بار اول این کارشو دیدم خیلی احساساتی شدم از اینکه دخمل من انقدر بزرگ شده که محبت کردنو می فهمه و خودش به همبازی موحناییش که خیلی هم نو نیست مهربونی می کنه.... مهربونی و محبت آرشیدا به پاکی همین روزهای کودکیشه، چرا که انتخابش و این کاراش برای ما  آدم بزرگا خیلی هم عادی نیست.... دخترک عزیزم همیشه دلت لبریز ...
24 آذر 1393

نخستین سفر شمال

دخملی همیشه به سفر و تفریح...    آرشیدا وقتی 13 ماهه بود برای اولین بار به شمال رفت. چه سفر خوبی بود و آرشیدا چقدر خانم بود. همه ی همراهامون از اینکه انقدر آرشیدا باهامون همکاری می کنه تعجب می کردن.                                     آفرین به دخمل اجتماعی مامی و بابایی...                           ...
22 آذر 1393

آرشیدا گلی تو نمایشگاه گل

فر دای تولد آرشیدا، ایشون به نمایشگاه گل کرج تشریف بردند. چه نمایشگاه گل بزرگیییییی....                       به قدری نمایشگاه بزرگ و دیدنی بود که بازدید ما تا غروب طول کشید و آرشیدای خسته بعد از ناهار یک ساعتی خوابید.     ...
22 آذر 1393

آرشیدا یک ساله شد...

 عزیز مامان و بابا تولد یک سالگیت مبارک صدو بیست ساله شی نفسم اولین سال تولد آرشیدارو ما به خاطر تعمیرات خونه نمی تونستیم براش جشن بگیریم ولی روز تولدش همراه با کیک، عکس های تولد یک سالگیشو با تم زنبور عسل توی آتلیه گرفتیم.                                     آرشیدای من امروز یک ساله شدی یعنی همه ی روزهای یک سال، دوازده ماه و چهار فصل زیبای خدا رو کنار ما تجربه کردی. خدای مهربون رو به خاطر این روزها شاکر...
22 آذر 1393

سفر به سرعین اردبیل

آرشیدا کوچولو توی 12 ماهگی بود که سفر به سرعین و اردبیل تو دفتر خاطراتش ثبت شد.                                            ...
22 آذر 1393

راه رفتن...

شاید مهمترین مرحله از روند رشد آرشیدا که براش عجله داشتم راه رفتن بود که توی 11 ماهگیش اتفاق افتاد و منو غرق شادی کرد. روزهای اول که سعی می کرد یکی یکی و کوچولو کوچولو قدم برداره و انگار خودش می خواست برا کاری که داره می کنه بال دربیاره شاید خوشرنگترین لحظه هایی باشه که توی ذهنم برای همیشه نقاشی شده. تو اون لحظه ها من که به سختی هیجان وجودمو کنترل می کردم سعی می کردم آروم آروم تشویقش کنم تا قدم هاشو درست بذاره تا به دستای من برسه که برای گرفتنش از خوشحالی می لرزید. ...                          &n...
22 آذر 1393

سفر به کرمانشاه

آرشیدا کوچولو 10 ماهش بود که برای شرکت تو مراسم عروسی فرید (پسر عموی بابایی)و فرناز عزیز به کرمانشاه سفر کرد. تو این مسافرت و جشن عروسی چقدر هم دختر خوبی بود و بهش خوش گذشت. البته این اولین سفر آرشیدا به کرمانشاه هم بود.   ...
22 آذر 1393

رویش اولین مروارید

اولین دندون آرشیدا جون وقتی 8 ماهه بود در اومد. یه روز صبح وقتی داشتم به آرشیدا آب می دادم صدای برخورد دندون کوچولوش با لیوان این اتفاق خوبو خبر داد. انقدر خوشحال شدم که خیلی سریع به بابا امیر و مامان جون خبر دادم.    نفس مامان، آرشیدای قشنگم: بیرون اومدن اولین مروارید سفیدت مبارک. برات سلامتی، شادی و مهربونی از خدای مهربونی می خوام. از خدای یکتا ممنونم که این لطف بزرگ رو بهم کرده که بتونم شاهد لحظه لحظه ی رشد یه فرشته ی کوچولو باشم. «خدایا شکر» فکر نمی کنم هیچ لذتی بالاتر از تجربه این لحظه ها باشه ....   ...
21 آذر 1393